۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

کاغذ هایی که سیاه میشوند
ذهنی که آرام نمیشود
روحی که تازه نمیشود
قلبی که نمی ایستد
جای خالی که پرنمیشود
روزهایی که تمام نمیشود
انتظاری که به پایان نمیرسد
کتاب هایی که خوانده نمیشود
موسیقی که شنیده نمیشود
جایی که دیده نمیشود
دستی که تهی نمیشود
چشمی که باز نمیشود
آدمی که میمیرد
زیر بار خسته ی شدن ها و نشدن ها


۱۳۹۲ فروردین ۱۶, جمعه

خودآزاری

همه ی آدم ها به طور مطلق و با ایمان قلبی دارای یک درصد خاصی از خودآزاری هستند.یک جورهایی خوششان می آید خود را اذیت کنند.در وجود همه هست.اما با درجات مختلف.





۱۳۹۱ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

تضاد

این آهنگ هایی که خواننده توشون میخونه عزیزم من عشقمونو فراموش میکنم و میذارم بری چون به نفع جفتمونه و رابطه ما به هیچ جا نمیرسه و اینا
 آره همین اهنگ ها
اول اینکه آدمو به باد فنا میسپرن
دوم اینکه انقدر راجع به این مساله راحت حرف میزنن که انگار خیلی عادیه یا خیلی راحته...
نمیدونن یه عمر طول میکشه واقعا طرفو فراموش کنی
و دوبرابر بیشتر طول میکشه تا بیای خودتو جمع و جور کنی....



۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

کتابداری

انقدر حس خوبیه وقتی پدرم میاد تو اتاقم بهم میگه:یه کتاب بده بخونم!
از دو جهت لذت بخشه
اول اعتمادی که به من میکنه
دوم اهمیت میده من انتخاب کنم
البته کار به نقد و اینا نمیرسه دیگه...





۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

بی نام

امروز وسط خیابون پولم تموم شد.خودمو رسوندم به مترو و به مامور ایستگاه گفتم پول ندارم بلیت بخرم.گذاشت رد شم.رفتم توی ایستگاه و روی صندلی نشستم.یه آقایی اومد بالای سرم بهم گفت:سلام خانوم من شنیدم گفتی پول ندارم.من یه مقدار همراهم هست باهم نصف میکنیم.میفهمم چه قدر بده تو خیابون بی پول شی.
هر چی اصرار کردم نذاشت پول رو نگیرم.
منقلب شدم.
ایمان آوردم به وجود داشتن اینجور آدمها تو این وضع...





حاصل دسترنج!

حقوق اول چهل هزار تومان


حقوق دوم هشتاد هزار تومان

کاشکی هر ماه بیشتر شه!
حس قشنگیه


پول گرفتن بابت کاری که خودت انجامش دادی


مدرنیزه

راه جدید دک کردن افراد پیر و سالمند:یه خونه میگیرن واسشون اینهارو ول میکنن توی خونه هه هرچی هم خواستن براشون میگیرن بعد فکر میکنن چه کار خوبی کردن.نمیدونن این حرکت از خانه سالمندان بدتره و اون بیچاره رسما هیچکی رو نداره باهاش حرف بزنه....